متين جان متولد ٢٤ ارديبهشت ١٣٨١ و كسرا جانمتين جان متولد ٢٤ ارديبهشت ١٣٨١ و كسرا جان، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

پسران من

بلبل زبون خونه ی ما

صبح که داشت صبحونه اش رو میخورد برق قطع شد یا همون (رفت خودمون) با ناراحتی بلند شد و گفت برق رفففففت . بیاااااد. بعد هم داداش متین هم ازخواب بیدارشد رفت کنارش و گفت: سیام دادااش برق رفففت نمیدونم کجا رفت . دستم با روغن کمی سوخته بود همین که دید گفت ماساژ بدم؟ بعد هم رفت کتابش و آورد و دستم و باد می زد تا نسوزه. عزیییییییییزم با توجه به کتابای حسنی و سی دی هاش : داره با  حیووناش بازی میکنه : مرغه رو برمی داره می گه : حسنی بیو تو چوچه بازی بوتن با جوجه( حسنی برو توکوچه بازی بکن باجوجه) بعد هم اردکه رو برمی داره میگه حسنی بیااااا باهم بییم شنا ( حسنی بیا باهم دیگه بریم شنا) شبی که مهمون داشتیم ( دوستامون ) ...
11 دی 1391

آروم کردن مامان

شاهزاده کوچولوی من وقتی می بینه مامان توخودشه و دپرسه میگه : آروم باش مامان  یا خوشحال باش مامان  یا دوستی ؟!!  که اگه بگم نه میگه : دوس باااااااااااااش دوس باااااااااااااش و تا اینکه بغلش کنم یا بخندم ادامه میده . اینم شیوه ی آروم کردن عشششق من . ...
27 آبان 1391

شیرین زبون من !

تو آشپزخونه بودم . صدام میزنه : مامان بیااااا من : کجا بیام مامان میگه : بیا اتاق آبی !! ( اتاق داداش متین ) داشت بدو بدو میکرد و خورد زمین بعد هم به من نگاه کرد و گفت : اوتادم ( افتادم ) ! گفتم : اشکال نداره عزیزم پاشو! بلند شد وگفت : پاشیدم ( پاشدم )   بازم یه روز دیگه که خورده بود زمین و این دفعه رو کیف خرسیش افتاده بود و قفسه ی سینه ش زخمی شده بود و اونم داشت گریه میکرد . چسب زدم و بغلش کردم با ناراجتی زخمش و نگاه می کردم . صورتم و با دو تا دست کوچولوش گرفت و گفت اوب میشه مامان ! ( خوب میشه )       مهمونمون نسیم کوچولو دختر عمو حسین بود. پنج دقیقه بعد رفت و کتاب کلاغ پر مزینانی رو آورد و شر...
23 آبان 1391

دوست دارم های کسرایی

این روزها شاهزاده کوچولوم زیاد از جمله ی " دوست دارم " و " دوست ندارم " استفاده می کند و خیلی هم قاطعانه اینو میگه . مثلا اگه دو نوع مربا باشه سیب و آلبالو میگه : سیب دوست ندارم اینو ( آلبالو ) دوست دارم.!! یا لباسهای مورد علاقه اش رو میاره و میگه این دوست دارم و اونو دوست ندارم!! یا تو ماشین اگه باشیم و سی دی پاپ اگه بخونه زود سی دی و در می آره ( چون علاقه ای به این نوع آهنگ ها هم نداره ) و سی دی مثلا سالار عقیلی و میزاره بعد هم میگه این و دوست دارم!! حتی نوع شیری که برای خونه می خریم صورتی ( کم چرب ) و آبی ( پرچرب ) میگه آبی دوست دارم و یوتی ( صورتی ) دوست ندارم!! دوست دارم هایش برای انتخاب کتابهایش - پتوی موقع خوابش- نوع ...
9 آبان 1391

مکالمه های کسرا و من

یه مدتی هست باباش رو صدا میزنه بابات ؟!! بعد که ما متعجبانه نگاش میکنیم می گه : نه بااابااااییییی ! قبل از خواب داشتم مسواک می زدم که صداش و شنیدم : اَبَکه ی دو اَبَکه ی تِه اَبَکه ی یار اَبَکه مَنچ ( تبلیغ شبکه دو شبکه تو ) به جای دو و تو همه چی جایگزین می کنه . داداش مامان نی نی و ... بهش میگم بیا شلوارت و در بیارم بری ج . ی . ش کنی . میگه نهههههههههه. بعد از چند بارگفتن و انکار از او . روم رو اونور می کنم میگم منم ناراحت میشم . بعد میاد صورتمو با دستش میگیره و میگه دوووست ! و همه جای صورتمو بوس میکنه و بغلم میکنه و میره دستشویی داشتیم از خیابون رد می شدیم یه اتوبوس داشت کم کم به ما نزدیک می شد . دستش و جلو اتوبوس...
5 تير 1391

توانايي ها ، علاقه منديها ومراحل رشدجسماني كسرا(٣)

ازتولدتادوسالگی  گویش : كسرا هنوز به جمله نرسيده ودر حد كلمه هايي تقريبا ناقص است : اولين كلمه رو تو يازده ماهگي گفت : آب - ماما- بابا- دادا(داداش) - دَ( دست) - با (پا) - مو - ميمي ( بيني) - اوش ( گوش ) - بَب ( لب ) - عمه - عمو- ني ني - بي بي - اَنا ( انار) - مو ( موز) - بوپ ( توپ ) - آبو ( آبي ) - ايش( شير) - ميو( گربه ) - هاپ ( سگ ) - بوو ( هم برو وهم وقتي مي خواد بگه بيا ) - اَموم ( حموم ) - باآ ( بالا) - اَشب ( اسب ) - بَ بَ ( گوسفند)- تي تي ( مرغ وشامل انواع پرنده ها مي شه ) - چي چي ( جوجه ) - نه - بَح ( بله ) - مَد( اومد ) - دوتو ( دكتر ) - دَ( درد) -آمو( خاموش ) - دايِ ( دايره ) - بع ( مربع ) - ني ( نيست) - با ( باس يا اتوبوس...
30 فروردين 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسران من می باشد