موفق در عملیات پوشک گیری !
عمليات ما يك بار در ١٨ ماهگي رخ داد كه ناموفق بود بچه م اصلا نميدونست چه جوري بگه ج.ي.ش و بعد از چهار پنج روز ما در عمليات پوشك گيري شكست خورديم . وگفتيم زمان بگذره و كسرا خان به درك وفهمي از اين موضوع مهم برسه . نميخواستم كوچكترين استرسي بهش وارد بشه . زمان دوسالگي اش هم سرماخوردگي و بعدش هم مسافرت عيد و خلاصه شروع عمليات بعدي شد ٢٠ فروردين يعني كسرا دقيقاً دو سال و دو ماه و دوازده روزه بود. روز قبل از انجام عمليات رفتيم فروشگاه و خوراكي هاي كوچولو و خوشمزه اي كه دوست داشت رو چند بسته گرفتم به عنوان جايزه ( آب نبات چوبي هاي كوچولو و ژله هاي كوچولو ) اينجايي كه ميگم كوچك به دليل مضراتي كه اين نوع خوراكي ها دارن . ولي من ناچار بودم به دليل علاقه اش به اين نوع خوراكي ها از اين شيوه براي مدت زمان كمي استفاده كنم . فردا صبحش كه از خواب بيدار شد پوشكش و باز كردم و شستمش و بعد شلوارش رو پاش كردم و ديدم عكس العمل خوبي نداره و ناراحته از اينكه پوشك نيست و آزاده . براش قشنگ توضيح دادم كه از امروز به بعد ديگه پوشك نمي پوشي و عشق من بزرگ شده و ميخواد بره دستشويي جيش وجايزه هاشو بهش نشون دادم كه بعد از هربار جيش تو دستشويي از اينها بهش ميدم و كلي بچه م ذوق كرد و ميخواست كه همون موقع خوراكي هاش و بخوره منم يه دونه ژله بهش دادم بعدهم بغلش كردم و قربون صدقه و بوس و رفتيم كه بهش صبحونه بدم . بعد از صبحونه گفتم بريم دستشويي جيش كنه كه خيلي راحت باهام اومد و شلوارش رو درآوردم واز لگني كه براش خريدم خوشش نمياد متاسفانه بااينكه بهترينش رو گرفتم كه با موزيك هم بود ولي حاضر نبودبراي چند لحظه امتحان كنه وبنشينه روش براي همين از توالت معمولي وكنارش به صورت سرپايي ميشينه و احساس راحتي ميكنه ومن هم چون ديدم اونجا راحته و نميخواستم استرس بهش وارد بشه قبول كردم ولي بار اول كه بردمش جيش يه كم كه نشست گفت : نههههههههههه رفتيم بيرون و شلوارش رو پوشيد و درباره اينكه هرموقع جيش داشتي توشلوارت جيش نميكني و مامان رو صداميكني كه بريم دستشويي . ده دقيقه بعد ازش پرسيد گفت نه اما دوباره بردمش و كمي بعد نههههههههههه بيوون ( نه بريم بيرون ) و اومديم بيرون خلاصه ازشيوه ي كتابخواني استفاده كردم تودستشويي كتاب كتي و قصه ي جيش كردنش رو خيلي دوست داشت و قبلا زياد ميخوندم براش همينجوري كه نشسته بود و كتاب كه تموم شد نهههههههههههه بييون . ميذاشتم آب بازي كنه ولي نهههههههههه گفتنش من كشته بود راحت ميوند باهام ولي حاضرنبود جيش كنه تاظهر حدوداي يك بود كه اين قضيه رفتن و اومدن دستشويي و پايين و بالا كشيدن شلوار و كتاب خوني تو دستشويي و كه حتي متين هم ميگفت مامان چه حوصله اي داريااا كي آخه تو دستشويي كتاب ميخونه؟ اينو هم بگم كه ناهار رو از شب قبل آماده كرده بودم كه تمام فكر وحواسم به كسراباشه كه رو فرش جيش نكنه و بالاخررررررررره موفق شدم اومد صدام زد و گفت ايش ( جيش ) و ما هم بدو رفتيم دستشويي وجيش كه كرد حسابي چلوندمش و بوسش كردم و ازش تشكر كردم كه تو شلوارش جيش نكرد و اومده دستشويي . اونم نيشش تا بنا گوش باز بود لابد فكر ميكرد كه چه كار مهمي تو زندگيم انجام دادم كه مامانم داره ذوق مرگ ميشه !!
اصلا فکرشو نمی کردم که تو یه نصف روز یاد بگیره نه اینکه بگم تو این یک ماه و دوهفته جایی خراب کاری نکرده ها اما خیلی کم اتفاق افتاده و داره ازبین میره این مسئله .
این رو نوشتم شاید تجربه ی من به درد حتی یک نفر بخوره.
خونسری ( نه بیخیالی) - قاطعیت - تشویق به موقع - جفظ کنترل اعصاب -ابرازهای عشقولانه واااااااااقعا موثره. ( بهترین سن پوشک گیری دوسال ونیم تا سه سال هست ).
دوستت دارم عشق من