گرفتاری های اسباب کشی
مدتی طولانی نبودم اول که نت خونه مون قطع شد و چون میخواستیم جابه جا بشیم گفتیم بزاریم خونه جدید. بعد هم تا اینجا وصل بشه طول کشید و خستگی اسباب کشی هنوز باهامه . از اون محیط آپارتمانی و محله ی شلوغ اومدیم بیرون و یه خونه با یه حیاط کوچولو گرفتیم تو یه محله آروم . دیگه از مشکلات آپارتمان نشینی خبری نیست اما خونه ی مستقل هم مشکلات خودش و داره . روزهای اول سختم بود و راحت خوابم نمی برد . عادت کرده بودم به محیط شلوغ آپارتمان با یه عالمه مراکز خرید جورواجور که نزدیکمون بود . حالا اینجا بجز دو سه تا سوپری و میوه فروشی چیز دیگه ای نیست . ولی خصلت آدما خوب و بدش ونمی دونم ولی خیلی زود با شرایط جدید خودشون و وفق می دهندکه من هم مستثنی نیستم . اما دلم سفر می خواد اونم تنهایی ولی نمیشه همین که با هم بتونیم بریم هم خیلی عالی میشه . فعلا که حوصله ی نوشتن هم ندارم فقط چند تا عکس می زارم.
جوجه اردک هایی که بابایی براشون خرید که باهاش سرگرم بشن ولی متاسفانه از محبت زیاد کسرا از بین رفتند .اینجا هم موقع نقاشی کردن آورده بود پیش خودش و داره بوسش میکنه اونم رو نوکش
گلف بازی تو یه خونه خالی از وسایل
با هر وسیله ای خودش و سرگرم می کرد مثل این چوب ها که بعد از این که درست کرده بود بهم گفت منیس ( بستنی )درست کردم
یا چرخیدن دور دسته ی جارو برقی و آواز آی چوبان همای را سردادن
یا هم با پوشیدن لباسهای زمستانی که تو مرتب کردن خونه پیدا می کرد خودش و مدتی سرگرم می کرد