متين جان متولد ٢٤ ارديبهشت ١٣٨١ و كسرا جانمتين جان متولد ٢٤ ارديبهشت ١٣٨١ و كسرا جان، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

پسران من

بی خیال ...

                                     بی خیال نداشته هایت ...  بی خیال دلتنگی هایت ...    بی خیال هر چه که خیالت را نا آرام میکند  ...    به من بگو ببینم .... امروز نفس کشیده ای ؟   آری ؟   پس خوشا به حالت .      عمیق نفس بکش ... عمیق عشق را ... زندگی را ... بودن را ... بچش ... ببین..لمس کن    و با تک تک سلولهایت فریاد بزن " معبود من شکر که مرا جان بخشیدی "     ...
24 فروردين 1392

تحولات مادرانه

                    وقتی بچه نداشتم، تصورم در مورد تربیت بچه خیلی تخیلی بود. فکر می‌کردم بچه یک لوح سفید است که قرار است ما رویش نقاشی کنیم. یا یک تکه گِل بی‌شکل که قرار است به دستان پرتوان ما کاسه و کوزه‌ای از تویش دربیاید. مدتی که از تولد متین گذشت، فهمیدم تا چه حد اشتباه می‌کردم. بچه‌ها موجوداتی کامل‌اند با شخصیتی منحصر به فرد. کاسه و کوزه‌ای که شکل و طرح و رنگ دارد و تربیت حداکثر می‌تواند آن را یک جای خوب در سفره بنشاند. حالا که مدتی گذشته، حالا که کسرا هم دارم، فکر می‌کنم حتی تصور قبل...
19 فروردين 1392

عید 92 مباااااااااارک

       مريضي ام ديگه خيلي كشدااااااااااااار شده . حوصله اي برام نمونده ، كسلم ، يه جورايي تو دلم آشوبه و نميدونم از چي ، هي بايد بچپم تو اتاق و شالم و ببندم دور سرم و چشمام و بخوابم با اون سرفه هاي خشكي كه قفسه ي سينه ت رو ازجا ميكنه و سينوسهاي مغزت و فعالتر ميكنه .   خريداي عيدمون ديگه تموم شده و دنبال چندتا تيشرت براي بچه هام اگه اينجا پيدا بشه ميگن هنوز هواسرده خانوم بزارارديبهشت بيا بخر . نميدونند براي كجا شلوار و تيشرت اونم با اون قيمتاي نجومي ميخوام  . ديروز با اون حالم بابچه ها رفتيم كتابفروشي به رسم هر ماه . و چند تايي كتاب از مصطفي مستور و نادر ابراهيمي و آرش حجازي گرفتم و براي...
28 اسفند 1391

" بوي عيدي "

(((  بـوی عیــد  ))) آهنگ از : اسفندیار منفردزاده  خواننده :  فرهاد مهرداد    بوی عیدی، بوی توت، بوی کاغذرنگی، بوی تند ماهی‌دودی وسط سفره‌ی نو،  بوی یاس جانماز ترمه‌ی مادربزرگ، با اینا زمستونو سر می‌کنم، با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم! شادی شکستن قلک پول، وحشت کم شدن سکه‌ی عیدی از شمردن زیاد،  بوی اسکناس تانخورده‌ی لای کتاب،  با اینا زمستونو سر می‌کنم، با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم! فکر قاشق زدن یه دختر چادرسیا، شوق یک خیز بلند از روی بته‌های نور،  برق کفش جف‌شده تو گنجه‌ها، با اینا زمستونو سر می‌کنم، با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم! عشق یک ستاره ساختن با دولک، ...
18 اسفند 1391

شغل های آینده از نگاه متین

شغل آینده از موضوعاتی ست که همیشه فکر بچه ها را به خلاقیت واداشته وآنها سوار بر اسب خیال , خود را درشغل ها و کسوت های مختلفی مجسم می کنند . متین هم مثل دیگر بچه ها از وقتی مفهوم شغل را درک کرده است ابتدا فروشنده ی مواد غذایی ( چون می تونست یه دل سیر هرچی میخواست بخوره ) بعد از مدتی دوست داشت نانوا بشه و ( بازم به خاطر خمیرش که باهاش کلی بازی کنه ) و یا نجار - خلبان -دکتر قلب و غیره . البته جند سالی ست که تمرکز کرده روی ساختمان ها و برج ها که بلند ترین برج رو بسازه و خودش هم بالای اون برجه باشه و همه ی قوم و خویش و دوستان هم تو اون برجه جا بده . آینده ی تحصیلیش هم قراره تو دورشته درس بخونه و میگه من که میخوام یه رشته رو چ...
14 اسفند 1391

تولدت مبارک عزیییییییییزم

اينم چند تا از عكسهاي تولد سه سالگي عشق مامان  از يك ماه پيش هرجايي تولد بود ميگفت تولد منه و لحظه شماري ميكرد براي تولدش . عاشق فوت كردن شمع هاش بود براي همين چند بار روشن كرديم تا خاموش كنه و براي خودش دست بزنه . بادكنهاش و باد كرديم و بعدش هم كلي بازي كرد با اونا و يك هفته هم هست كه به همه ميگه تولد منه و سه سالمه . با انگشتاش هم عدد سه رو نشون ميده .  خوب بچه ها روز به روز بزرگ تر ميشن و من دل نگراني هايم در مورد آينده ي اونها هر روز بيشترميشه مادر كه باشي .... مادر بودن یعنی لبخند زدن وقتی که غمگینی، قوی بودن وقتی که می ترسی، سرسخت بودن وقتی که شکسته ای. مادر بودن یعنی بودن و حضور داشتنی همیشگی، ابدی و پولادین. اینکه ...
12 بهمن 1391

باراااااااااااااان !!

چــه غمگــینانه است وقتی در بــاران به تــو چــتر تعــارف می کـنند ! پـــرده را کـــنار مــیــزنم ، بــاران خــودش را  مــی زند  بــه شــیــشـه  مــن خــودم را بــه  آن  راه ! تمــام چــیزی کــه بــاید از زنــدگـــی آمــوخــت . . .
23 دی 1391

انیمیشن محبوب TELETUBBIES

مدتی است ک کسرا کوچولوی من برنامه ی تلی تابیز و از MBC3 مبینه صبح ها حدود ساعت 8:30 نیم ساعت هم بیشترنیست . بیشتر قسمتهاش و سیو کردم رو فلش . بعد از اون هم کارتون دورا پخش میشه اما چون به زبان شیرین عربی هست شاهزاده زیاد دوست نمی دارد کمی نگاه میکند و میرود پی کارخودش . متین حدودای دوسالش بود همین برنامه رو می دید از کانال BABY TV الان دیگه اون کاناله بسته شده نمیدونم بهرحال بعد از نه سال جذابیتش و داره شدیییید . مضمونهایش عشق به یکدیگر . کمک به یکدیگر. رنگ های فوق العاده جذاب . شادی ..شور..هیجان . مهارت های زندگی و کلیپ هایی از زندگی روزمره ی کودکان نشون میده و فعالیتهایشان . ...
19 دی 1391

بلبل زبون خونه ی ما

صبح که داشت صبحونه اش رو میخورد برق قطع شد یا همون (رفت خودمون) با ناراحتی بلند شد و گفت برق رفففففت . بیاااااد. بعد هم داداش متین هم ازخواب بیدارشد رفت کنارش و گفت: سیام دادااش برق رفففت نمیدونم کجا رفت . دستم با روغن کمی سوخته بود همین که دید گفت ماساژ بدم؟ بعد هم رفت کتابش و آورد و دستم و باد می زد تا نسوزه. عزیییییییییزم با توجه به کتابای حسنی و سی دی هاش : داره با  حیووناش بازی میکنه : مرغه رو برمی داره می گه : حسنی بیو تو چوچه بازی بوتن با جوجه( حسنی برو توکوچه بازی بکن باجوجه) بعد هم اردکه رو برمی داره میگه حسنی بیااااا باهم بییم شنا ( حسنی بیا باهم دیگه بریم شنا) شبی که مهمون داشتیم ( دوستامون ) ...
11 دی 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسران من می باشد