متين جان متولد ٢٤ ارديبهشت ١٣٨١ و كسرا جانمتين جان متولد ٢٤ ارديبهشت ١٣٨١ و كسرا جان، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

پسران من

مپرس

  گاه نگاهم بر آسمان می‌رود و بی هیچ ستاره‌ای به زمین باز می‌گردم. راستی تو می‌دانی چرا تا شب نشود، ستاره‌ها را نمی‌توان دید. انگار روشنایی روز چشممان را کور کرده باشد. خورشید دلش می‌خواهد در مقابل آن همه ستارۀ بی‌کران، خودنمایی کند. خودش را به ما نزدیک کرده که بگوید من از همه ستاره‌ها بزرگترم، ولی نمی‌داند که ما خیلی وقت است فهمیده‌ایم ستاره‌های بزرگتری هم در این ناکجاآباد هست؛ هرچند خورشید خودمان را دوست‌تر می‌داریم. البته این را هم بگویم، اگر ستاره هم در آسمان باشد مرحم دل ما نیست. دل که بگیرد دیگر فرقی نمی‌کند از که و از کجا گرفته باشد. خودش می‌گیرد و تا...
3 دی 1391

پسوند " ش "

شاهزاده کسرا یه مدتی از حرف " ش " در آخر کلمه ها زیاد استفاده می کرد که البته الان بسیار کم شده مثلا بعد از اینکه یه جمله ای رو براش توضیخ دادم میگه : آهاااا فهمیدمش یا به جای اینکه بگه اینجا میشینم میگه میشینمش چیزی رو میخواد...میگه میخوامش عروسک و می برم ( می برمش ) تو سبد دیدمش - خوابیدمش ...
21 آذر 1391

کتاب های چند ماه گذشته تاکنون

لیست کتابهایی که بیش از صد بار هر کدومشون خونده شده و می تونم بگم که بیشتر اونها رو از حفظه و این رو وقتی که کتابش و برمیداره و خودش میخونه می فهمم و در کل عاشق کتابهاش هست و خیلی کم اون ها رو پاره میکنه . در روز پنج یا شش کتاب باهم می خونیم و من هم بیشتر اونها رو حفظ شدم و قبل از خواب که نور کمی تو اتاق هست برایش میخوانم. البته برنامه ی قبل از خواب به جز کتاب خیلی وقتها دوتایی متن آهنگهایی که زیااااااااد گوش میده رو میخونیم مثل : کنسرتهایی که قبلا درموردشون نوشتم یا گل گلدون سیمین غانم - همه چی آرومه - شادمهر -شعرهای کودکانه و قصه ی حسنی و دیگر قصه ها و شعرهایی که الان حضور ذهن ندارم . ١- خرگوش بازیگوش ( مهارت های زندگی ) انتشارات فنی ...
15 آذر 1391

کسرا و خرسی هایش

ممکن است یک روز کامل شاهزاده ی من با خرسی هایش مشغول باشد در همه ی کارهایش و بازیهایش آنها را شریک خود میداند . دل میگیرد و قلوه می ستاند . آنها برایش حکم چند موجود زنده و دوست داشتنی اند و عکس های زیر گویای همه چیز در یک روز آنها باهم است ....                                                          موتور سواری باخرسی           &...
14 آذر 1391

بدون عنوان

  چه عيبي دارد بگذار من حوا باشم با سيبي كه نمي دانم در دستهاي من است با چشم هاي تو از سرسره زمان بالا برويم و از قله بهشت روي زمين سر بخوريم  من زن بشوم تو مرد من ناز بانو تو نياز دست هايمان پر باشد از سوغات لب هايمان پر از سكوت بيا اينبار تنها عشق بياوريم از بهشت نه من از سيب گاز خورده چيزي بگويم نه تو از چشمك يك فرشته بيا رازداري كنيم اينبار چه عيبي دارد بگذار من حوا باشم...تو آدم من لالايي هاي عاشقانه بخوانم تو گهواره دنيا را ارام  تكان دهي.......         ...
14 آذر 1391

عکسهای تمرین کنسرت متین

پنجشنبه های هر هفته دو ساعت تمرین دارن با بقیه ی بچه های گروه که شامل سیزده نفرکه تمبک میزنند و تنها دف زن گروه هم متین هست که آقای سیدان جدا با متین کارمی کند چون روز اجرای کنسرت هفت یا هشت دقیقه تنها باید اجرا کند .                                    وپیانویی که سفارشی برای متین می نوازد ..                               ...
27 آبان 1391

آروم کردن مامان

شاهزاده کوچولوی من وقتی می بینه مامان توخودشه و دپرسه میگه : آروم باش مامان  یا خوشحال باش مامان  یا دوستی ؟!!  که اگه بگم نه میگه : دوس باااااااااااااش دوس باااااااااااااش و تا اینکه بغلش کنم یا بخندم ادامه میده . اینم شیوه ی آروم کردن عشششق من . ...
27 آبان 1391

شیرین زبون من !

تو آشپزخونه بودم . صدام میزنه : مامان بیااااا من : کجا بیام مامان میگه : بیا اتاق آبی !! ( اتاق داداش متین ) داشت بدو بدو میکرد و خورد زمین بعد هم به من نگاه کرد و گفت : اوتادم ( افتادم ) ! گفتم : اشکال نداره عزیزم پاشو! بلند شد وگفت : پاشیدم ( پاشدم )   بازم یه روز دیگه که خورده بود زمین و این دفعه رو کیف خرسیش افتاده بود و قفسه ی سینه ش زخمی شده بود و اونم داشت گریه میکرد . چسب زدم و بغلش کردم با ناراجتی زخمش و نگاه می کردم . صورتم و با دو تا دست کوچولوش گرفت و گفت اوب میشه مامان ! ( خوب میشه )       مهمونمون نسیم کوچولو دختر عمو حسین بود. پنج دقیقه بعد رفت و کتاب کلاغ پر مزینانی رو آورد و شر...
23 آبان 1391

ًًًًباروووون ً

  پنجره را باز کن ...و از این هوای مطبوع بارانی لذت ببر ... خوشبختانه ...باران ...ارث پدر هیچکس نیست ... !! " حسین پناهی "
15 آبان 1391

دوست دارم های کسرایی

این روزها شاهزاده کوچولوم زیاد از جمله ی " دوست دارم " و " دوست ندارم " استفاده می کند و خیلی هم قاطعانه اینو میگه . مثلا اگه دو نوع مربا باشه سیب و آلبالو میگه : سیب دوست ندارم اینو ( آلبالو ) دوست دارم.!! یا لباسهای مورد علاقه اش رو میاره و میگه این دوست دارم و اونو دوست ندارم!! یا تو ماشین اگه باشیم و سی دی پاپ اگه بخونه زود سی دی و در می آره ( چون علاقه ای به این نوع آهنگ ها هم نداره ) و سی دی مثلا سالار عقیلی و میزاره بعد هم میگه این و دوست دارم!! حتی نوع شیری که برای خونه می خریم صورتی ( کم چرب ) و آبی ( پرچرب ) میگه آبی دوست دارم و یوتی ( صورتی ) دوست ندارم!! دوست دارم هایش برای انتخاب کتابهایش - پتوی موقع خوابش- نوع ...
9 آبان 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسران من می باشد