این روزهای پسرم متین
هفته ای که گذشت دوروزی عمه کوچیکم مهمونمون بود با اومدنش خیلی خوشحالمون کرد. یه شب که داشتیم شام می خوردیم:
متین : عمه شماچندسالتونه؟
عمه :
من : بیست سال ( به دلیل حساسیت خانم ها)
متین : یعنی پنج شش سال از مسی( بازیکن فوتبال ) کوچیکترید. یعنی ده سال ازمامانم کوچیکترید.یعنی ده سال ازمن بزرگترید. یعنی هجده سال از کسرا بزرگترید.یعنی ...عجب حساب کتابی
کلاس موسیقیش به خوبی برگزارشد و مربی محترمشون از تلاشش بسیار راضی بود و قراره بزودی برای اجرای کنسرت آماده بشن .
کلاس شطرنج هم مثل همیشه برگزار شد و چند روز آینده به سطح پیشرفته منتقل میشه.
آخرهفته هم عقد خواهرشوهرم زهراجون بود با آقا امین . همین جا بهشون تبریک میگم با آرزوی بهترین ها
بعدازظهرجمعه هم رفتیم نمایشگاه کودک ونوجوان. البته ما روز آخر رفتیم و به نظرمن که بسیار بد بود وتمام اون لیستی که داشتم برای خریدهیچ کدوم رو نداشتند ونمی دونستند چیه . اطلاعاتشون درزمینه کودک ونوجوان بسیارضعیف بود واین باعث تاسفه برای مرکز استان . سی دی هایی آورده بودند درسطح بزرگسالان مثلا ١٨- وهمچنین بیشترغرفه ها تنقلات و شیرینی جات بود که من برای بچه هام ترجیح دادم از مغازه های معتبر با اجناس باکیفیت خرید کنم و خیلی از وسایل آموزشی پسرام خودشون داشتند . دوتا از اموزشگاه های موسیقی اونجا بودند برای تبلیغ که یکیش سارنگ بود تو فرهنگ شهر واون یکی اسمش دقیقا خاطرم نیست. بلزهای چوبی که آورده بودند ازاونا خوشم اومد که گفتند فروشی نیست وبچه ها پشت اون می نشستند کسرا هم همین که اونها رودید با هیجان و بدو رفت نشست و حالا کی میتونه اون رو از اونجا بلندکنه یک ساعتی نشست و با اینکه بقیه بچه ها میرفتند وجاشون رو به بقیه می دادند اما کوچولوی من حاضرنبود جاشو به کسی بده خلاصه با هرترفندی اون رو بغل کردم ورفتیم دوتا اتوبوس کوچولو برای علاقه ی این روزهاش به این نوع ماشین براش گرفتم بایک کامیون بزرگ وجالبی که تا وزن ١٢٠ کیلو روتحمل میکنه یعنی خانوادگی دیگه قراره مسافرتامون رو باهاش بریم!!
متین هم دوتا روبیک خرید وما هم چندبسته کلوچه. بعد رفتیم هایپراستار برای خریدلپ تاب که ازاون نوعی که بابامجید میخواست تموم کرده بودند منم چند دست لباس برای کسراخریدم و چون خیلی شلوغ بود ما هم از شلوغی متنفر از خیر بقیه ی خریدها گذشتیم تا وسط هفته بیایم ادامه خرید.
ساعت هشت هم باید رصدخونه می بودیم برای جلسه آخر کلاس های نجوم آقامتین . از طرف مدرسه یه دوره سه ماهه نجوم گذاشته بودند وهرکس که دوست داشت ثبت نام می کرد ما هم به خاطر علاقه ی این روزهاش به آسمان وکهکشان و غیره اسمش رو نوشتیم تا روز آخری که جمعه بود گفته بودند با مامان باباها بیاید تا برای اونها هم توضیح بدیم و فیلم بزاریم . هرچندکسرا نمی گذاشت راحت بنشینیم وگوش بدیم اما منظومه شمسی رو با فیلمی جالب برامون توضیح دادند و رفتیم با تلسکوپ آسمون رو رصدکردیم وسیاره ی زحل و دیدیم بسیار زیبا بود و گویا زیباترین سیاره ست.
زیباترین چیزهایی که دراطرافمان وجود دارد برای تفکر وتعمق بیشتر ، از آن خداوندی ست که عاشقانه می پرستمش .